نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, توسط خودم |


هر گاه که فکر میکنم برخاسته ام پایم به جایی میخورد و میافتم

هر گاه که فکر میکنم که برخاستن کاری است بس دشوار

 بر میخیزم وبه راهم ادامه میدهم

حالا بعد از یک بار دیگر به زمین خوردن برخاسته ام

 گرد و خاک را از لباسم پاک میکنم

ساکم را بر میدارم و به راه می افتم

این بار راهی را برمیگزینم که تو در مسیرش نباشی

 راهی که حتی جای پایت را باد جارو کرده باشد وبویت را باران شسته باشد

 دیگر وقتی که داری به زمین می خوری به من تکیه نخواهی داد

اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را برای چندمین بار از دست داده است

 و جایش را به تردید داده است . دهانت بوی دروغ میدهد

می خواهم از تو متنفر باشم

به همین سادگی

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, توسط خودم |

یه وقت هایی هست
تو زندگی که آدم در اوج نیاز
به بی نیازی میرسه
به اون لحظه ها میگن
آخر خط.......!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, توسط خودم |

تو کجایی سهراب؟؟؟
آب را گل کردند...چشم ها را بستند و چه با دل کردند...
وای سهراب کجایی آخر...؟
زخم ها بر دل عاشق کردند...
تو کجایی سهراب؟؟؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند...
همه جا سایه ی دیوار زدند...
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دلخوشی مثقالی است...!
دل خوش سیری چند؟
صبر کن سهراب...!! قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:بنویس, توسط خودم |

براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:خدایا, توسط خودم |

 

 

خداجونـــــــــــــــــم  میبینی اوضامو، میـــــــــــــــــدونم که میبینی،ولی یه چیزیو نمیدونمــــــ چرا بقیه نمیبینن که چه جوری داری کمکمــــ میکنی، چرا بقیه اینقدر کورن!! واقعاًنمیتـــــــونن بفهمـــــــــن که چه همـــــــه داری بهمــــــ کمــــــــــک میکنــــــــی، چرا نمیـــــــــتونن بفهمـــــــــن، چرا باید بشنومـــــــــــم که خدا هم کمـــــــــکت نمیکنـــــــه شایــــــــد صلاحی توشه. چرا نمیفهن این هــــــــمه داری به این بنــــــدت کمکـــــــــ میکنـــــــــی، واقعاً عجیبه ...
 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:گاهی, توسط خودم |

 

 

 

سکوت همیشه از روی رضایت نیست.


گاهی نشانه اعتراض است!


گاهی مودبانه خفه شدن است!


گاهی فداکاری و از خودگذشتگی است!


و گاهی ازروی بی تفاوتی است


و چقدرآزاردهنده است این آخری

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 فروردين 0برچسب:, توسط خودم |

 

ازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند،

ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.


عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.